این فقیر گوید: در فرمایش این عالم بزرگ که به مذاق شرع مقدم آگاه است، خوب تأمّل کن، چگونه این مطلب غمى بزرگ و عقدهاى گلوگیر در دل او شده، چه او به طور کامل مفاسد این کار را مىداند، به خلاف آنانکه از علوم اهل بیت علیهم السّلام محروم و بىبهره ماندند، و به دانستن سخنى وفق آن عمل کنند، لا جرم کار به جایى مىرسد که کتابهایى همچون «مصباح المتهجد، اقبال، مهج الدعوات، جماع الاسبوع، مصباح الزائر، بلد الامین، جنة الواقیة، مفتاح الفلاح، مقیاس، ربیع الاسابیع، تحفة، زاد المعاد». و امثال این کتب متروک و مهجور شود، و این مجموعههاى احمقانه شایع شود، که در دعاى مجیر که از دعاهاى معتبره مروّیه است، در هشتاد موضع آن کلمه بعفوک زیاد کنند، و کسى انکار نکند، و در دعاى جوشن که مشتمل بر صد فصل است، براى هر فصلى یک خاصیتى وضع کنند، و با بودن این همه زیارت مأثوره، زیارت مفجعه جعل نمایند، و با بودن این همه دعاهاى معتبر مروّیه با مضامین عالیه و کلمات فصیحه بلیغه، دعایى بىربط در کمال برودت جعل کنند، و نام آن را دعاى حبّى گذارند، و از کنگره عرش آن را ناز کنند، و چندان فضیلت براى آن وضع نمایند که انسان را متحیّر و سراسیمه کنند. از جمله آنکه العیاذ بالله، جبرئیل از جانب حق سبحانه و تعالى به رسول خدا صلّى الله و علیه و آله و سلّم گفته باشد: هر بندهاى که این دعا را با خود دارد، او را عذاب نکنم، اگرچه مستوجب دوزخ باشد، و عمرش را به معصیت گذرانده، و مرا هیچ وقت سجده نکرده باشد، و عنایت کنم آن بنده را ثواب هفتاد هزار پیغمبر، و ثواب هفتاد هزار زاهد، و ثواب هفتاد هزار شهید، و ثواب هفتاد هزار نمازگزار، و ثواب پوشاندن هفتاد هزار برهنه، و ثواب سیر کردن هفتاد هزار گرسنه، و ثوابى مطابق ریگهاى بیابان، و ثواب هفتاد هزار بقعه زمین، و ثواب مهر نبوت رسالتپناه و ثواب عیسى روح الله و ابراهیم خلیل الله، و اسماعیل ذبیح الله، و موسى کلیم الله، و یعقوب نبى الله، و آدم صفى الله، و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و دیگر فرشتگان، یا محمّد هرکه این دعاى بزرگوار حبّى را بخواند یا با خود بردارد، او را بیامرزم، و شرم دارم که او را عذاب کنم... الخ!! و سزاوار است، انسان از شنیدن اینها عوض خنده بگرید. کتابهاى دعاى شیعه، به مرتبهاى متقن و محکم بوده، که غالب آنها که استنساخ مىکردند، خودشان از اهل علم بودند، و از روى نسخههایى که به خط اهل علم و تصحیح شده علما بوده مقابله و تصیحیح مىنمودند و اگر اختلافى بود، در حاشیهاش به آن اختلاف اشاره مىکردند، مثلا در دعاى مکارم الاخلاق، «و بلّغ ایمانى» در حاشیهاش اشاره مىکنند، در نسخه ابن اشناس و ابلغ بایمانى است، و در روایت ابن شاذان اللهم ابلغ ایمانى است، یا مثلا فلان کلمه به خط ابن سکون چنین است، و به خط شهید چنین، و همچنین کار کتابهاى معتبر دعا به جایى رسیده، که منحصر به کتاب مفتاح شده که فى الجمله وصفش را شیندى، و این کتاب مرجع عوام و خواص و عرب و عجم شده، و این نیست، جز از بىاعتنایى اهل علم به حدیث، و اخبار، و رجوع ننمودن به کتب علما و فقهاى اهل بیت اطهار و نهى نکردن از امثال این بدعتها، و اضافات، و دسیسه وضّاعان [آنانکه از پیش خود جعل حدیث مىکنند، و به پیامبر و امام مىبندند] و تحریف جاهلان، و جلو نگرفتن از نااهلان، و از تصرّفات بىخردان، تا کار به جایى رسیده که دعاها موافق سلیقهها تلفیق شده، و زیارتها و مفجعهها و صلواتها اختراع گشته، و مجموعههاى بسیار از دعاهاى ساختگى و قلابى چاپ شده، و بچّه مفتاحها متولد گشته، و کمکم سرایت کرده، به سایر کتب رسیده، و شایع و رواج یافته است. مثلا کتاب منتهى الآمال این احقر را تازه طبع کردهاند، بعضى از خطّاطان آن، به سلیقی خود تصرّفاتى در آن نموده، از جمله در احوال مالک بن یسر ملعون نوشته: از دعاى امام حسین علیه السّلام هر دو دست او از کار افتاده بود، الحمد لله، در تابستان همانند دو چوب خشک مىگردید الحمد لله، در زمستان خون از آنها مىچکید الحمد لله، و بر این حال خسران مآل بود الحمد لله در این دو سطر عبارت، چهار لفظ «الحمد لله» را کاتب موافق سلیقه خود جزو عبارت کرده است، و نیز در بعضى از مواضع کتاب پس از نام جناب زینب یا امّ کلثوم، به سلیقه خود لفظ خانم اضافه کرده، که زینب خانم، و امّ کلثوم خانم گفته شود، به خاطر آنکه از آن مخدّرات تجلیل شود، و کاتب حمید بن قحطبه را چون دشمن داشته، به علت بدى او حمید بن قحبه نوشته، ولى احتیاط نموده قحطبه را به عنوان نسخه بدل آن یادداشت کرده، و عبد ربّه را صلاح دیده عبد الله نوشته، و زحر بن قیس را که حاء بى نقطه است، در هر کجاى کتاب بوده، به جیم نوشته، و امّ سلمه را غلط دانسته، و تا در امکانش بودهامام السلمه کرده، الى غیر ذلک، غرضم از ذکر این مطلب در اینجا دو چیز بود